دل نوشته های یک پسر

هرچیز که بوده گذشته و آینده نیز نیامده....گاهی سفری به گذشته میکنم و گهگاه سری به آینده میزنم اما در حال زندگی میکنم.....

دل نوشته های یک پسر

هرچیز که بوده گذشته و آینده نیز نیامده....گاهی سفری به گذشته میکنم و گهگاه سری به آینده میزنم اما در حال زندگی میکنم.....

با وضو وارد شوید این خیمه گاه فاطمه است

دیدیکه خون نا حق پروانه شمع را 

 

چندان امان نداد که شب را سحر کند

 

سلام 

 

  

 

 

 

امروز هم می خوام خاطره بنویسم تو دفتر خاطراتم 

 

یا شاید هم یک فکری که تو ذهنمه و هی داره  

 

 

میچرخه و میگه این موضوع بنویس 

 

امروز ۱۶/۲/۸۹ هست به خاطر این تاریخ رو  گفتم که به 

 

 

 خودم یاد آوری کنم که امین شما تقریبا  ۳ ماه پیش کجا بودی  

 

 

 چیکار میکردی تو چی شرایط سختی بودی از نظر فکری وروحی و الان؟ 

 

بابام همیشه بهم میگفت  امین یادت باشه وقتی یک سنگی 

 

 

 رو پرت میکنی به آسمون تا یک حدی میره بالا و بعد یک 

 

 

 مکسی میکنه و شروع میکنه به سقوط امین حواست باشه 

 

 

 یک جوری برخورد کنی تو بالا رفتن که وقتی  تو  اون مکس 

 

 

 

 که میکنی و به زمین زیر پات  نگاه میکنی  ترسی از برگشتن 

 

 

 به قبلت نداشته باشی  

 

 

منم همیشه میخندیدمو میگفتم چشم  

 

 

 اینو گفتم که واسه خودم یاد آوری  بشه 

 

زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست***هرکسی نغمه خود خواندو از صحنه رود 

  

صحنه پیوسته به جاست***خرم آن  نقمه که مردم بسپارند به یاد 

 

 

نمیدونم از کجا بگم یا بنویسم  باور کنید تا همین الان 

 

 

 بالای ۱۰بار نوشتم و باز پاک  کردم 

 

نمیدونم من چی کار بدی کردم بعضیهاشم از کم لطفی 

 

 

 خودم هست قبول دارم  

 

 

 

شاید اگه یکم من خودم بزارم جای  

 

 

 

دوستانم بتونم  حسشون کنم 

 

یک سوال دارم از شما دوستان  به عنوان یک پسر 15ساله میپرسم  

 

 

آیا کسی سعی کرد خودشو بزاره جای من ؟!  

 

 

بماند بی خیال بازم من معظرت می خوام  

  

بعضی وقتا به خودم میگم آیا امین این مسائل حق تو هست 

  

 

ولی سریع  با خودم میگم امین این همه نعمتی که داری فراموش نکنی ها 

 

 امروز رفتم  خیمه ای که وقتی <<داداش مهدی بود میرفتم>>  

 

 

همه عوض شده بودن بجوز  3  4 تا هیچکی منو نمیشناخت 

 

روی در خیمه نوشته بود 

 

 

 

 با وضو وارد شوید این خیمه گاه فاطمه است  

 

 

 

 

من رفتم وضو گرفتم اما روم نمیشد برم تو کفشامو 

 

 

 

 پام کردم و برگشتم  سمت  خونه   

 

 

اما تو دلم میگفتم امین  اگه الان پسر خوبی  بودی   

 

 

 

الانه جای یکی از اونایی که دارن اونجا خدمت میکنن داشتی خدمت میکردی 

 

آخه من پارسال مامور  پلاستیک دادن واسه کفشا بودم  

 

امسالم یکبارکی زد به سرم که برم اونجا 

 

اما روم نشد برم تو با خودم گفتم این جا خیمه خانم فاطمه هست 

 

 

 

 منو چی به اینجا تو همین فکرا بودم   

 

 

 

راستشو بخواید بغز گلومو فشار میداد یک دو قطره هم اشکم اومد 

 

 

 

 اگه تو خیابون نبودم که میشستم گریه میکردم 

 

داشتم میرفتم تو خودم بودم یک ماشین از تو میلان  

 

 

 

اومد بیرون نزدیک بود بزنه به من 

 

بوق زد برگشتم نگاه کردم حاج مهدی دوست (داداش مهدی بود

 

 

 

 

سری  اومد پایین گفت امین تو  هستی؟ 

  

 

گفتم اره منم حاج، مهدی  

 

 

گفت چرا نمیری کمک بچه ها 

 

نمیدونم چیم شد  زدم زیر گریه سریع اومد 

 

 

 

 کنارم گفت کسی بهت چیزی گفته  

 

گفتم نه روم نمیشه گفت از چی واسه چی اگه اتفاقی  

 

 

 

 

افتاده فدا سرت با هم درستش میکنیم  

 

 

من گفتم نه روم نمیشه برم تو خیمه  

 

 

 

چون نوشته با وضو  وارد شوید این خیمه گاه فاطمست  

 

 

 

بغز گرفته بود راه گیلوشو فکر کنم خودشم 

 

 

 

 

 مثل من گناه کار بود  اما از حاج محدی بعیده که گناه کار باشه  

 

 

 

گفت با چی ترازویی سنجش کردی که میگی  روم نمیشه  

 

 

 

این خانواده احل کرم هستن  امین نبینم دیگه 

 

 

 

 اینو بگی  ها باشه اقا امین  

 

 

 

ماشین رو همون جا پارک کرد و گفت چند  

 

 

 

روز اینجایی امین راستی خوب شدی 

  

 

گفتم تقریبا اره ، فردا هم می خوام برم  

 

 

گفت خوب امین خان می خوام بری  از مسجد یک  پلاستیک لیوان هست 

 

 

 

 

 

 بیار و شربت هم هست اونا رو هم بیار 

  

 

که بچه ها خیلی تشنه هستن   

 

مسجد تا خیمه تقریبا  چهارتا میلان فاصله هست رفتم اوردم 

 

 

 

  تقریبا ساعت چهار بود که  حاج مهدی گفت 

 

 

 

 

 امین جان چطور بود خوب بود یا  نه   

 

 

 

گفت خسته که نشدی  منم خندیدم گفتم نه  

 

 

 

من که فقط  سیم و  پیچ و.... ازینا میدادم دسته بچه ها  

 

 

 

جاتون خالی امروز خیلی به من خوش گذشت 

 

 

 

 

  وقتی داشتم میرفتم خونه مهدی اقا  گفت 

 

 

 

 امین ما همه به اندازه خودمون داریم اما پرو هستیم  

 

 

 

 و خجالت هم نمیکشیم  میبینی  

 

 

 

اصلا به مطلبی که خودمون زدیم رو در خیمه توجه نمیکنیم 

  

 

 

سعی کن  پرو باشی  مثل گدایی ، گدایی که تنها   

 

 

راه زنده بودنشو به اون نانی که بهش میدی  بدونه 

 

در این خونه بر عکسه وقتی خجالت کشیدی   

 

 

   برو گدایی باشه امین جان  

 

 

منم  گفتم چشم  

 

گفت امین هر دفع بیای  خودت باید  پلاستیک بدی  دست مردم ها   

 

 

  یادت نشه 

 

نمیدونم اشکه شوق بود یا یک چیزه دیگه اما همینو میدونم که هم  

 

 

 

 

تو چشم من بود هم تو چشمای مهدی آقا 

  

  

 

 

 

مشهد که هوای ده فاطمیه رو گرفته شهر شما چیجوره؟ 

 

  

 

 

دیگه چیزی واسه گفتن ندارم 

 

 

 

 

 

همین 

 

 

 

 

راستی  من هیچ ربطی به وب آنتی بی ال ندارم   

  

 

 

 

 

 

 

با تشکر دوست شما امین کوچولو 

 

 

 

نظرات 28 + ارسال نظر
بزرگترینپرتالفروشگاهیایران جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:20 ب.ظ http://www.niaznet.ir

اگر به دنبال محصولی می‌گردید که خواهان خرید آن به روش پستی هستید و در هیچ یک از فروشگاه‌های اینترنتی پیدا نمی‌کنید :
به بزرگترین پورتال فروشگاهی ایران با بیش از 110000 عنوان محصول مراجعه کنید.

==> ابتدا کالا را دریافت کنید سپس پول را بپردازید

[گل]نیازنت، نیازمندی‌های شما در اینترنت[گل]
http://www.niaznet.ir

ARMAN " ARMIN جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:50 ب.ظ http://www.bia2bf021.blogsky.com

ارمان ؛ ارمین

سلام گوگوجی خوبم خوبی؟

نانازی ما بازم اپ کردم بازم از عشق و دوستی گفتیم

یه سری بزن یه پوستر خوبم گذاشتیم

زودی بیا

گوگوجی ناناز

سلام


چشم گوگوجی

هومن جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:57 ب.ظ http://boy-bazi.partablog.com/

سلام داداش امین
وقتی آپت رو میخوندم یک حس عجیبی بهم دست داد!!!
نمیدونم چی بود ولی ........
داشتم فکر میکردم ما آدما چقدر راحت و زود فراموش میکنیم کارهای بدی رو که کردیم!!!
با چیزایی که نوشتی تازه به خودم اومدم دیدم که منم حالا دیگه روم نمیشه خیلی جاها پامو بزارم مگه واسه گدایی!
مرسی که چشم دلمو باز کردی داداشی
تازه فهمیدم اونی که همیشه فکر میکردم نیستم
با اینکه 15 سالته ولی خیلی به همه مسائل خوب دقت میکنی و همه چیو با نکته سنجیهای مختص خودت تجزیه و تحلیل میکنی
خوش به حالت کاش منم کمی با قلبم فکر میکرم داداشی دقیقا مثل تو
خدا حافظ داداشی گلم
مواظب خودت باش
بای

آبجی کوچولو جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:45 ب.ظ

سلام
بازم سلام
داداش امین یه جورایی تو دلم خالی شد که باز تو اومدی و من نبودم
به خدا من سر میزنم همیشه
گفتم شاید قبلش بهم بگی
اما خوب حسنش اینه که قلبم برات تند تند تر از گذشته می زنه
داداش جان خوش به سعادتت که تونستی برای مراسم بانوی دو عالم کار بکنی
به خدا من حسرت خیلی از این کارا رو دارم
حسرت زیارت رو که دیگه نگو
حالا خودت بگو کی کم سعادته
اینکه کارای خوبتو دست کم میگیری ما اینه که ایمانت زیاده به خدا جدی جدی میگم
چشم حتما دستمو می زارم رو قلبم
دوست دارم زیااااااااااد
ما ۳ تا گیلاسیم

غزل جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:02 ب.ظ http://www.donyaye-elm.blogfa.com

سلام داداشم
دلم برات تنگ شده ....
امین جان تو چقدر تا پایان درمانت مونده؟؟؟؟!!!!!!!!
نکنه آإجی غزلت رو فراموش کردی که دیگه بهش سر نمیزنی!
داداشی من خوبما نگران من نباش خوب؟!!
منتظرتم/....
راستی نارنجی پوش از شما هم بی نهایت ممنونم خیلی ممنونم.....
لطف دارین .....

سلام ابجی جون نه به قران



دوست دارم همه دوستام میگن که من فراموش کردم اما نمیتونم خیلی ژشت سیستم بمونم




دوست دارم آبجی غزل

امیرعلی شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:01 ب.ظ http://sinasadra.blogsky.com/

سلام داداشی خوبی می بخشی من یه مدت بهت سر نزدم ولی جویای احوالت هم بودم اما سینا گفتش برای درمان رفتی تهران خوب من خبرا رو از سینا میگرفتم مثل قضیه چت شما با مامان سینا و گفتگوی شما با مرتضی نارنجی پوش و هومن و...... البته اگه منو به عنوان داداش بزرگه هنوز قبول داری میخوام برادرانه باهات صحبت کنم یعنی مثل یه داداش بزرگ خطاب به داداش کوچیکتر اول اینه قهر نکن قهر کار بچه هاست مثل قهر کردنای منو سینا با هم قهر بودیم ولی به فکر هم بودیم دوم اینکه سینا از وقتی که با آقا مهدی رفیق شده کمتر میاد نت و از اون موقع که وب ما رو تعطیل کردن من رفتم درخواست بازبینی وب رو دادم سینا قهر کرده و دیگه اصلا نت نمیاد و الان هم که وب رو پس گرفتم هیچی بهش نگفتم تا اول خرداد که تولدشه میخوام بهش کادوی تولد بدم الانه سینا بیشتر درس میخونه و وقت فراغتشو با آقا مهدی میگذرونه و فقط شبها ما با هم هستیم سینا میگه من دوستی پیدا کردم که به جز من دیگه احتیاجی به کسی دیگه ندارم من آقا مهدی رو خیلی دوست دارم پسر خیلی باهالی خیلی بهمون کمک میکنه برای همین سینا دیگه کمتر میاد نت سوم اینکه با اون قضیه چت شما و مامان سینا ناراحتی سینا از اینه که چرا رفتی به بقیه گقتی لزومی نداشته بقیه خبر داشته باشن قضیه مریضی سینا یادته من اومدم گفتم به بقیه و سینا باهم دعوا کرد این قضیه هم مثل همون دوباره تکرار شد و سینا ناراحت شده سینا گفته من رفتم توی وب امین عذر خواهی کردم اما محل نداده پس من دیگه با امین کار ندرام دیگه داداشیش نیستم ببین امین جون کار خوبی نکردی رفتی به بقیه گفتی ای کاش به من میگفتی مگه من داداش بزرگه نبودم پس چرا به من نگفتی سینا میگه رفتم نظر گذاشتم اما امین نظرارو تایید نمی کنه پس یعنی با من قهره اما در مورد مامان سینا مامان سینا خیلی خیلی خانم مهربونیه من خیلی دوستش دارم اندازه مامان خودم و ایشون هم بین من و سینا هیچ فرقی نمیذاره همون قدر که به درسای سینا رسیدگی میکنه هوای منو هم داره از امتحان میگیره و به درسام رسیدگی می کنه آحه مامان سینا معلمه و خوب بلده چیکار کنه برای همین گفته فعلا بیخیال سینا تا امتحانات تموم بشه فعلا تنها کسی که اختیار داره با سینا رفت امد کنه به جز من آقا مهدیه پس شما نباید ناراحت بشی شاید حرفهای دیگه ای هم داشته باشی اما من همین قدر بگم سینا از وقتی که از سفر راهیان نور برگشته میگه من تمام کم و کاستیهای خودمو توی آقا مهدی میبینم و مثل یه داداش بزرگتر منو کمک میکنه من قبل برای تنهایم میومدم اینترنت اما دیگه نیاز ندارم آقا مهدی هستش دیگه نمیدونم امین جون مشکل چیه اما اگه حرفی هست من هستم یه چیز دیگه گفتی اومدیین نزدیک ما جای یه پارک اسمش یادم نیست اما جای خونه ما هم همچین پارکی نیست بالاخره سینا اگه نیست من هستم و آخر اینکه اگه بازم اشتباه نکنی هیات ما ظهر شهادت حضرت زهرا برنامه داره اگه دوست داشتی بیا آدرس هم هدایت 1/19 ساعت 1ظهر
دوست دارم امیرعلی

مزاحم کوچولو دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:40 ق.ظ http://mozahemkocholo.blogfa.com

سلام،

دوست عزیز
عرض ادب بنده را پذیرا باشید

مزاحم کوچولو ، شما رو با احترام به دیدن آپ " مهربونی " دعوت می کنه
امیدوارم که قدم رنجه فرموده ، بنده و وبلاگم را سر افراز بفرمایید

با تشکر از شما

مرتضی ( مزاحم کوچولو )

بای

سلام




اومدم داداشی

دانیال دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:45 ق.ظ

سلام
آقا امین از دستم ناراحت نشى ولى غلط املایى خیلى دارى ولى وب جالبى دارى

سلام



نه داداشی راست میگی خیلی هست اما به خدا اخر سوادمه :)


شرمنده

جلاد مهربون دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ق.ظ http://emperatoore-parcham.blogfa.com/

سلام امین جان/ژ
خوبی مهربوووووووووووووووووووووون!؟

سلام


ممنونم شکر خدا



ممنونم اره خوبم

. دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:04 ب.ظ http://corps.loxblog.com/

سلام رفیق قدیمی.
خوبی ؟؟

چند بار اومدم ولی خدا بهتر میدونه که روم نمیشد برات نظر بزارم.

ولی الان هم اومدم بهت تسلیت بگم هم اومدم تبریک بگم .

میدونم بد موقع و دیر اومدم پیشت توکه همیشه بزرگ بودی الانم به بزرگی خودت منو ببخش.

تسلیت برای فوت پدر بزرگتون انشالله که بقای عمر خودتون وخوانوادتون باشه وهمچنین برای مادرمون مادر همه و همه مون خانم فاطمه زهرا(ع)

خوب تبریک هم برای اینه که بهت بگم بازگشتت مبارک باشه عزیزم.

کار دیگه ای هم داشتم اونم اینه که دعوتت کنم بیای به وبلاگم منتظر حضورتون گرم وپر مهرتون هستم قدوم سبز شما کلبه حقیرانه منو صفا میده.

موفق وپیروز باشی

در پناه حق

سلام


خیلی لوسی

ممنونم داداشی خیلی دوست دارم خیلی


الانه میام

غزل سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 ق.ظ http://www.donyaye-elm.blogfa.com

داداشی خصوصی:
برام خیلی دعا کن داداشم خووووووووووب؟!!!
به قول خودت (گریه)

جهان چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ق.ظ

سلام
خوبی
خوشحالم که دوباره آپ کردی
امین جون قدر این اشکهاتو بدون
چون بعضی از ماها اینقدر گناه میکنیم که اصلا اشک و این چیزا حالیمون نیست
همین که خودتو گناهکار میدونی و گریه کردی یعنی اینکه دوست داری خوب باشی و دیگه گناه نکنی
بعضیهامون اصلا حتی قبول نداریم که گناه کار هستیم
اصلا حضرت فاطمه و امام حسین ع هم برامون عادی هستن و اعتنا نمیکنیم
قدر خودتو بدون
بای


(بیایید همدیگرو دوست داشته باشیم)

سلام



امید وارم تونسته باشم دیشب از خودم وتسمیم و گفته ها دفاع کرده باشم


ممنونم

آبجی کوچولو پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ

سلاااااااااام
یه دنیا سلااااااااااااااام
داداش خوبی
داداش حالا چنتا دوسم داری
من که زیاد زیاد
داداش آقا مرتضی مثل من تو رو نتونست حرف بزنه
داداشم باور کن همیشه و خیلی وقتا یهوی میوفتم یادت
راستی یه چیزیو برات تعریف کنم(خجالت)
داداش امین یه خواستگار گیر داشتم این چند روزه
اما من پیچوندمشون(خندددددددددده)
خلاصه آبجیت رو دست کم نگیری
داداشششششششششششششششش
دلم برا بوس کردنت تنگ شده
آخ قربون حرف زدنت
بوووووووووووووووووووووووس
خیلی دوست دارم
خیلی
دوست دارم باور کنی که بارها چشام به یادت پر اشک شده و به آسمون نگاه کردم
و امیدوارانه برات دعا کردم
منتظرتم
آبجی همیشه منتظرت
ما ۳ تا گیلاسیم
کی بود پشتت
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
آخی (خنده)

ARMAN " ARMIN جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 ب.ظ http://www.bia2bf021.blogsky.com

ارمان ارمین

سلام گوگوجی اقا بیا که اپ کردیم

زودی بیا منتظریم ها

اصلا بیا تو هم سوار شو تا با هم بریم

...........|""""""""""""""" " """"""""|\|_
...........|......*آپم....بدو* بیا ....|||"|""\___
...........|________________ _ |||_|___|)
...........!(@)'(@)""""**!(@ )(@)***!(@)

بای بوووووووووووووووووووس

لــــــــــــوس

من لال نیستم یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ب.ظ http://corps.loxblog.com/

سلام داداشی خوبی؟؟؟؟

ازروی دلتنگی بود اومدم یه سری بزنم بهت!!!

امیدوارم که حالت خوب باشه یعنی بهتر شده باشی.

من در این کلبه خوشم تو در آن اوج که هستی خوش باش
من به عشق تو خوشم تو به عشق هر که هستی خوش باش

***********************************************

فاطمه:نخستین قربانی غضب و فریاد اعتراض مظلوم.

پیشاپیش شهادت مظلومانه بانوی دو عالم دخت نبی اکرم حضرت فاطمه الزهرا (س) را به عموم مسلمین و شیعیان تسلیت عرض میکنم.

************************************************************

سلام


چی عجب


داداشی کوشی نیستی من گفتم با من قهر کردی داداشی



ولی فقط بدون دوست دارم


همین

سعید سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:06 ق.ظ http://www.Darya_dar.loxblog.com

سلام
آرزو میکنم هیچ وقت غمگین نباشی
خاطره خیلی قشنگی بود
این چد روز چی کار کردی ؟
شاید نباشی جواب بدی ولی اگه اینو دیدی برا منم پیش آقا دعا کن
فدات بشم با این احساس قشنگت
اگه اومدی باید به من سر بزنی و برام از اونجا بگی
یاددددددددددددت نره
دوست دارم
سعید

سلام

ممنونم که به من سر زدید می خوام یک جا بنویسم

میگم داداشی

آبجی کوچولو سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:27 ب.ظ

سلام سلام سلام داداشم
خوبییییییییییییییییییییی
داداش امینم دل أبجی خیلییییییی کوچولو شده برات
دیشب حسم کردی
آخه زیر آسمون باهات حرف زدم
داداشم چیکارا میکنی
یه دنیا می خوام ببوسمت
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
داداشم آقا مرتضی پریروز یه کم حرف زدیم
گفت خییییییییلی لوسی(خنده)
می گفت تله براش گذاشتی
گفت اومدی براش کامنت خصوصی بزار
مثل من برا اومدنت لحظه شماری میکنه
بازم ۳ تا گیلاس بهم برسن
یه دنیا می خوامت
داداش تو خوبی برا منم دعا کن
باشه داداش؟
داداشی بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
به امید دیدار
ما ۳ تا گیلاسیم

مقداد چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:12 ب.ظ http://www.meghdadesi.mihanblog.com

سلام به دوست عزیز از مطالب وبتون خوشم اومد کمتر کسی این روزها پیدا میشه چنین مطالبی را برای آپ کردن انتخاب کنه امیدوارم فاطمه زهرا و یتیمانش به خصوص امام حسین در هر دو دنیا بندگان گنه کار از جمله خودم را شفاعت کنند
خیلی دوست دارم همدیگه را لینک کنیم اگه شما هم میل هستید منو با اسم دوستداران ایران لینک کنید در پایان امین جان براتون آرزوی سعادت دارم
خبرم کن بای
www.meghdadesi.mihanblog.com

هومن پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ق.ظ http://boy-bazi.weblogdehi.com/

سلام داداش امین
خیلی وقته ازت خبر ندارم
خیلی خیلی نگرانتم داداشی
ایندفعه برگشتنت خیلی طول کشیده
از خودت هم هیچ خبری نمیدی که!!!
دارم دیوونه میشم به خدا
از خدا میخام هر جا که هستی سالم و سر حال باشی داداش
اس ام اس هم که یه وقتی میدادی اونم که دریغ کردی از من دیگه نمیدونم چیکار کنم و از کی حالت رو بپرسم.
میخاستم از داداش مرتضات بپرسم که اونم سربازی هستش!
آی دی آبجی شیلات رو هم که ندارم!
مطمئنم اونا ازت خبر دارن!
شما که اصلا فکر من نیستی
مهم نیست داداش فقط واست هر روز دعا میکنم که سلامتیت رو به دست بیاری
هر روز میام وبت خبر میگیرم به امید اینکه اومدی اما...
هر روز که میگذره بیشتر نگرانت میشم
خدا کنه که سلامت باشی داداشی
دلم خیلی واست تنگ شده
دیگه نمیدونم
اعصابم خیلی خرابه
اومدی حتما خبرم کن باشه؟
مواظب خودت باش داداش امینم
دوست دارم
بای

امیرعلی پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ق.ظ http://sinasadra.blogsky.com/

سلام
جمعه شب ساعت11 جشن تولد سینا یادتون نره
بیاین آشتی کیند
مرسی

سلام


متاسفانه من نرسیدم به تولد اقا سینا


اما شنیدم سینا از من خیلی دل گیره ازش معضرت میخوام


ولی من اومدم درسته دیر اما اومدم


سینا جان تولدت مبارک


ممنونم صدرا جون

نارنجی پوش پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:48 ب.ظ

سلام داداشی خوبم
ببخش که بدون اجازه تو این تصمیم رو گرفتم
ولی خیلی حالم بدهست...دیگه نمیتونم بنویسم برا همین وبم رو به پایان رسوندم
ولی داداشی تو ناراحت نباش
فقط وبم تموم شد
خودم همیشه اینجام و کنارت هستم
داداشی دیشب امو احسان برا همیشه ازم خداحافظی کرد
از دیشب هرچی زنگ میزنم گوشیش خاموشه
داداشی چیکار کنم؟؟؟خیلی ناراحتم تو هم که نیستی فقط من موندم و این دنیای اینترنت که برام خیلی غریبه شده
نمیدونم داداشی شاید وقتی تو اومدی روحیم بهتر بشه و وب دوگیلاس رو ادامه بدم
ولی اینو میدونم که استون من (مرد سنگی)دیگه بپایان رسید بعد از دوسال
داداشی منتظرتم که برگردی
کامپیوترم هنوز خرابه ولی درستش میکنم
راستی داداشی لوس مگه قرار نشد بهم اس ام اس بدی؟
نکنه شمارمو یادت شده؟؟میخای دوباره برات بنویسم؟۰۹۱۷۷۷۰۴۱۶۲
اگه اومدی و خبرم نکردی من میدونم و تو
خیلی دوست دارم داداشی
ترخدا ازم ناراحت نباش
من هیچ جا نرفتماااااااا
فقط وبلاگم و تعطیل کردم همین
آیدیم هروقت بیام روشنه.....وبلاگت رو همش چک میکنم....گوشیم که همیشه روشنه..
خودمم که همیشه بیادتم....پس من هنوز اینجام
نکنه بیای و بزنی زیر گریه که مرتضی رفته ها
من هیچ جا نرفتم و تازه منتظرم ببینم تو چیجور میخای منو قافلگیر کنی
خیلی لوسی...میدونی چقدر دوست دارم؟
متمئنم که میدونی
داداشی یه بوس بهم میدی حالم بهتر بشه(خنده)
خیلی دوست دارم
ما سه تا گیلاسیم
وای این معموره کیه میخادتریلی منو جریمه کنه
برم حسابشو برسم
زود برمیگردم
دوست دارم...همین ...امین

ARMAN " ARMIN جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:12 ق.ظ http://www.bia2bf021.blogsky.com

´´´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´
´´´´´´¶¶´´´´¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶´¶¶¶¶´´
´´´´´´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶´¶¶´´´´¶´
´´´´´´¶´´´´´´´´´´¶´¶¶¶¶¶¶´´´¶´
´´´´´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶´´´¶¶¶¶¶´
´´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´
´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶´´
´¶¶¶´´´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´´¶´´
´´´¶´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´¶´´
´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´¶´´
´´¶¶¶´´´´´´´´´¶¶¶´´´´¶¶´´´¶¶´´
´´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶´´
´´´´´´´¶¶¶´´´´´´´´´´´´´¶¶¶´´´´
´´´¶¶¶¶¶´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´
´´´¶´´´´¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶¶´´´¶´´´´´
´´´¶´´´´¶¶¶´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´¶¶¶´´´´
´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶´´´¶¶´´
´´¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´¶´´
´¶´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´¶´´
´´¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´¶´´
´´¶¶´´´´´´´¶¶´´´´¶¶´´´´´´¶¶´´´
´´´´¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶´

آپم بدو بیا نانازی

سلام گوگووووووووووووجی

منتظرررررررررررررررررم

باید بترکونی هااااا[نیشخند]

بای بووووووووووووووووووووس[بوسه]

سلام


اومدم

لوس



بای گوگوجی

دوست خوب جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:02 ب.ظ http://www.afamehdi.blogsky.com

سلام دوست گرامی وب قشنگی داری به منم سر بزن

سلام


وب قشنگی داری


ممنونم که به من سر زدی

ARMAN " ARMIN جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:18 ب.ظ http://www.bia2bf021.blogsky.com

سلام گوگوجی
خوبی
نمیدونم الان کجایی
اما هر جا هستی از خدای مهربون میخوام که سلامت باشی چون هنوز دوستی خودمون رو به تو ثابت نکردیم
منتظرتم تا بیایی و بازم از عشق و دوستی بگی داداش

بای بووووووووووووووووووووووس

سلام


گوگوجی


اومدم اما شما رفته بودی داداشی کجا شدی نیستی چرا خداحافظی


من منتظرم


شما لوس ترین پسرای دنیا هستین :)

بای لوس بوس

مزاحم کوچولو شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:16 ب.ظ http://mozahemkocholo.blogfa.com

http://www.photo.lon.ir/files/tmj7kalgd5552qhm56q5.jpg

سلام


من اقا مرتضی منو خجالتم دادی خیلی دوست دارم ممنونم خیلی باحال بود

هومن شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ب.ظ http://boy-bazi.blogveb.com/

سلام داداشی
کجایی پس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا یک خبری از خودت نمیدی آخه؟؟؟؟؟؟
من که دق کردم داداش
ایندفه خیلی طولانی شده برگشتنت!!!!!!
داداشی دیشب تولد داداش سینا بود
جاتو خیلی خیلی خالی کردم داداشی
سینا خیلی دوست داشت باشی اما.......
کاش بودی داداشی
دلم واست یک ذره شده
اومدی حتما خبرم کن و از نگرانی درم بیار داداشی
منتظرررررررررم
هر روز میام وبت تا......
خدا کنه زودی بیای و حالت خوب باشه داداشی
هر روز و هر شب واسه سلامتیت دعا میکنم
بای

نارنجی پوش یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ب.ظ

رفیق روزهای خوب،رفیق خوب روزها
همیشه مهربان من،همیشه ماندگار من
سلام داداشی
پس کی میای داداشی لوووووووس
میخای منو دق بدی که اینقدر طولش دادی
داداشی خیلی دلم برای حرف زدن باهات تنگ شده نمیدونم چی کار کنم
این سربازی هم که حالمو گرفته دیگه هیچ حوصله ای ندارم
بخدا فقط حرف زدن با توهست که میتونه این روزا حال منو خوب کنه
داداشی بیا دیگه
گریهههه
اصلا اگه اومدی حسابی دعوات میکنم...داداش کوچولو که داداش بزرگشو اذیت نمیکنه
بخدا دلم برا داداش کوچولوم تنگ شده
دیگه نمیتونم به عکست نگاه کنم چون تا نگاه میکنم یه چیزایی از چشام سرازیر میشه و میترسم از بس عکستو بوس میکنم عکس نازنینت خراب بشه

اصلا میای یا معمورا رو بفرستم سراغت؟
داداشی بخدا اگه تا 1 سال هم نیای من تحمل میکنم فقط دوست دارم یه روز بیای و بگی داداشی من خوب خوب شدم
بعدش خودت بهم زنگ بزنی و بالاخره آرزوی شنیدن صدای داداش کوچولوم برآورده بشه گریه
بخدا هنوز صدای اون بوسه که پشت تلفن کردی تو گوشمه
خیلی لوسی
اگه اومدی گوشتو میگیرم و بعد یه بوس کوچولو میگیرم ازت
بخدا خیلی دلم برات تنگ شده
خدایا داداشیمو زود برگردون
داداشی اگه برگشتی و من نت نبودم بهم اس بده
شمارمو تو کامنت قبلی برات گذاشتم
با هر گوشی که اس بدی و رمز رو بنویسی من میفهمم که داداشیمه
منتظرتم داداشی
خیلی دوست دارم
بوووووووووس
ما سه تا گیلاسیم

آبجی کوچولو دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ب.ظ

سلام داداش امین
خوبییییییییی
زودی خوب شو بیا
امودی یه جوری خبر بده منم بیام البته اگر قابل دونستی
مثل همیشه به یادت هستم
زیاد برات دعا می کنم
ما ۳ تا گیلاسیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد