دل نوشته های یک پسر

هرچیز که بوده گذشته و آینده نیز نیامده....گاهی سفری به گذشته میکنم و گهگاه سری به آینده میزنم اما در حال زندگی میکنم.....

دل نوشته های یک پسر

هرچیز که بوده گذشته و آینده نیز نیامده....گاهی سفری به گذشته میکنم و گهگاه سری به آینده میزنم اما در حال زندگی میکنم.....

خودکشی

                    

 

 

        

خودکشی تلاشی آگاهانه به منظور خاتمه دادن به زندگی شخص 

 

 

 

 توسط خودش می‏باشد که ممکن است این تلاش به اقدام تبدیل 

 

 

 گردد یا فقط به شکل احساسی در فرد بماند. 

  

 

 

مرهم درد دل من مرگ من است 

 

 

زندگی در حسرت و زجر٬ باعث ننگ من است... 

 

 

 

 

وقت آن شد مرگ آید از پس این عمر دراز 

 

 

 

 

مرگ را در آغوش...  

 

 

 

مرگ را در بر خود می بینم!!! 

 

 

 

باید یک روز گذشت از کوچه ارواح خبیث 

 

 

 

تا که آزاد شوم زین مردمان حرف و حدیث... 

 

 

 

وقت آن شد آشکارا شود این راز و نیاز 

 

 

 

 

مرگ را در آغوش... 

 

 

 

 

 

مرگ را در بر خود می بینم!!! 

 

 

 

دعوت مرگ من امروز گواه درد است 

 

 

 

سنگ گورم بنهید٬ هوا بس سرد است!!! 

 

 

 

و به پایان سفر نزدیکم...... 

 

 

 

و من از جمع شما خواهم رفت!!! 

 

 

میروم تا هم آغوشی مرگ...! 

    تا هجوم هجرت٬  

 

 

تا که اندوه شما راحتم بگذارد!!! 

 

 

 

و چه احساس لطیفی است عروج!!! 

 

 

مرگ را در آغوش... 

 

 

مرگ را در بر خود می بینم.........؟!!!!  

 

زندگی صحنه یکتای هنر مندی ماست ، هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود ، صحنه پیوست به جاست ، خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد  

 

سلام منم یک ناراضی 

نمیدونم چی بگم اما تا حالا نه وب داشتم نه میخوام داشته باشم 

من یک پسری هستم که تو عمری که از خدا گرفتم ۱۴ـ۱۵سال خیری ندیدم 

من از روزیکه یکم بزرگ شدم خراب شدم و اینجور که از ظاهر معلومه نمیشه این کارو گذاشت کنار 

نمی دونم به خدا نمیدونم  جرعتشو دارم یا ته اما امشب امتحان میکنم شک نکن 

من تو این چند صبای که باهاتون بودم خیلی خوش گذشت   

مهران . ژرهام.مزاهم کوچولو 

و از همه مهمتر آقا نشگون شرمنده راست گفتی  

( آدم خوب سنگ صبور:ببین میتونی  ترک کنی رو دوستی من حساب کن 

 

ناراضی: گلیم منو بده به درویش 

 

سنگ صبور مرسی خیلی سعی کردی خودتو به من نزدیک کنی  

مرسی از اینکه خواستی منو آروم کنی  

خیلی ازت ممنونم تا حالا هیچ کس منو برا خودم نمیخواست  

من تاحالا فکر میکردم واسه همه زیبای مهمه دیدم حداقل شما فرق میکنی مرسی که منو قبول کردی مرسی منو واسه خودم خواستی مرسی 

 

مهران از شما هم ممنونم  خیلی بهم کمک کردین مرسی 

 

یک نامه واسه مامان و بابام هم نوشتم به این که چیکار کردم و چقدر نجسم و خراب  هیچی اشاره نکردم 

فقط نوشتم نژورسید چرا  

فقط بدونید دوستون دارم  به خدا واسه شما نیست 

 

واسه داداشی هامم نوشتم نوشتم چقدر از ته قلب  مهدی رو با اون  قیافه بسبجیش دوست دارم و میدونم چقدر مهربونه 

به ایمانم گفتم میدونم عشقش نسبت به من پاکه 

به عمادم نوشتم عماد من ترو بخشیدم 

  

و هر کدوم جلو دید خودشون گذاشتم 

 

نمیدونم چقدر  امکان داره موفق بشم اما دعا کن کامل موفق بشم چون دیگه با این نامه ها و این دل کثافتم نمیتونم تو زمین بمونم 

سنگ صبور بدون فقط  اینو واسه آن شدنت تو یاهو از ۱ساعت قبلش متن خوشامد گویمو آماده میکردم اما همینکه شکلک یا هو شما میخندید یادم میرفت همه 

نشگون شرمنده رفیق نیمه راه شدم از تو هم عزر میخوام مهران 

آقا اگه از ما بدی خوبی دیدین حلال کنید ترو خدا تو اون دنیا تاقط  سنگینی گناه ندارم همین جا واسم کافی هست 

 

ولی یک نصیحت یک درخواست از داداش کوچیکه شما یک ناراضی 

تو رو خدا به کسی که به شما عتماد کرده تجاوز نکنید. 

تجاوز به زور خیلی سخته شاید برا شما لذت داشته باشه  اما برای امثال من خیلی سخته و گرون 

 

 

آهای که هویت اصلی منو میدونی  بهترین دوستم اون گلیمم مال تو تمام دارایمه خوب ازش نگهداری کن سعی کن رفوش نکنی بزار خودش باشه منو یادت میاره 

 

به من خورده نگیرید شاید آخرین حرفم باشه 

 

من به کسی بد نکردم  که حلالیت بطلبم 

اما شاید یکی از من دل گیر باشه تورو به جانه  عزیزت منو حلال کن   

نظرات 2 + ارسال نظر
نشگون سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:39 ق.ظ

سلام
چی چرت نوشتی ؟
اگر این پست حذف نکردی دیگه جوابتو نمی دم
بدون این کارت از اون کارت احمقانه تر
چی فکر کردی این حرفو می زنی ؟
تو چی از بدبختی می دونی ؟
اگر جای من بودی پس چه می کردی ؟

این پست حذف می کنی شب میای برات یک جریانی تعریف کنم بعد بفهمی بدبختی یعنی چه

اگر این پست حذف نکردی دیگه سراغت نمیام فهمیدی دیگه حتی گلیمتم نمی خوام می فهمی ؟
اصلا کاریت ندارم اصلا اصلا

غریبه اشنا پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:56 ب.ظ

سلام توی این پست کسی چیزی ننوشته شایدم اصلا نخونده پس من خوندم گریه کردم ... سوختم اما مهم اینه که درکت میکنم چون من هم یه بی ال هستم اما واقعی فقط خوشحالم دست از این فکر برداشتی و به زندگی ادامه میدی ...هر چی رو خراب کردی بسازش اگه تو ارتباط هات با ادمها و مخصوصا دوستهات حد رو رعایت کنی مشگلی پیش نمیاد ..... اه ....خیلی دلم گرفت ....نمیگم دادا ...... تا اونوقت که واقعی بشیم دادا ..........خدایا ....خدایا .... عجب صبری تو داری .....

سلام

مرسی عزیز میدونم کسی نخونده چون نمی خواسته بخونه

ولی همین دوستان کمکم کردن

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد