دل نوشته های یک پسر

هرچیز که بوده گذشته و آینده نیز نیامده....گاهی سفری به گذشته میکنم و گهگاه سری به آینده میزنم اما در حال زندگی میکنم.....

دل نوشته های یک پسر

هرچیز که بوده گذشته و آینده نیز نیامده....گاهی سفری به گذشته میکنم و گهگاه سری به آینده میزنم اما در حال زندگی میکنم.....

سلامی به تلخی خداحافظی یک دوست

 

سلامی به تلخی خداحافظی یک دوست 

   

 

 سلام 

 

 

 

گاه یک لبخند آنقدر عمیق میشود که گریه میکنم ،  

  

گاه یک نغمه آنقدر دست نیافتنی است که با آن زندگی میکنم ،   

 

 گاه یک نگاه آنچنان سنگین است که چشمانم رهایش نمیکنند ،    

 

گاه یک عشق آنقدر ماندگار است که فراموشش نمیکنم . 

  

 

تقدیم به دوست خوبم  اقا مرتضی  (مراحم کوچولو)  

 

 

راستی اینو هم بگم اقا مرتضی شما یک قول دادی به من که   

 

فکر کنم  یادت شده  عیبی نداره  

 

 

  

همیشه دوستون دارم  

 

 

 

همین  

 

 

با تشکر امین کوچولو داداشی نارنجی پوش

 

نظرات 10 + ارسال نظر
داریوش جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:34 ق.ظ http://dariush20.loxblog.com

سلام دوست کوچولو

یه نفر میاد که من منتظر دیدنشم
یه نفر میاد که من تشنه بوییدنشم
مثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
خالی سفرمونو پر از شقایق میکنه
واسه موجای سیاه دستا رو قایق میکنه

مثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده

همیشه غایب من زخمامو مرحم میذاره
همیشه غایب من گریه هامو دوست نداره

نکنه یه وقت نیاد صداش به دادم نرسه
آیینه ها سیاه بشه کور بشه چشم ستاره

مثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده

خشم این پنجره خسته همیشه غایبه
کلید صندوق در بسته همیشه غایبه
نعره اسب سفید نعره مادربزرگ
بهترین شعرای سربسته همیشه غایبه

مثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده

مثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده

مثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده

موفق باشی

محمد سینا جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ق.ظ http://mamadsinaarnold.blogfa.com

سلام امین کوچولو
خوبی دادا
ممنون که خبر کردی گللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللم
خیلی دوست دارم
یه موقع نریا
خدافظ رفیق

سمیر جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:14 ب.ظ http://nakita.loxblog.com/

امین جان سلام
دلم برات تنگ شده بود
دفعات قبل که جواب نظرامو نمیدادی فکر کردم قهری
مرتضی هم مثل خیلی های دیگه بعد از مدتی برمیگرده خسته شده

انشا ا.. که همتون سلامت باشید

لوسترین داداشی دنیا جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:26 ب.ظ

سلام داداشی
سلام داداشی لوس خودم
داداشی ناز خودم
خیلی لوسی
کادو من کووووووووووو خنده

من روز یکشنبه ۱۷ مرداد میرسم مشهد
ترخدا بهم بگو کجا میتونم ببینمت
داداشی مگه یادت شده صیغه اخوت؟
میخام ببینمت داداشی و با هم بریم حرم صیغه اخوت بخونیم و داداشی واقعی بشیم

گوشیت روشن کن و بهم پیامک بده
من گوشیم همش همراهمه
تر خدا داداشی خوبم
اگه منو دوست داری بهم خبر بده
ترو به دوستیمون قسم میدم که بهم خبر بده بیام ببینمت
داداشی اگه این دفعه نشد ببینمت ممکنه دیگه نتونم بیام مشهد تا ۴ماه دیگه

یا شاید هیچوقت .......

امین شاید این تنها فرصت برا دیدارمون باشه ها
ولی اگه دوست نداری منو ببینی اون یه بحث دیگست که در اون صورت کافیه بهم یه پیامک بدی و بگی نمیخای منو ببینی
داداشی خوبم بخدا این همه راه رو به عشق* تو *و امام رضا اومدم
وگرنه من کجا و اینهمه راه
داداشی ترخدا بهم خبر بده
تو که نمیخای من قلبم بشکنه
و یه عمر با این حسرت زندگی کنم که اومدم تا مشهد ولی نتونستم داداشیمو ببینم
این برام از مرگ هم بدتره
فقط یه چیز دیگه میگم
اگه واقعا منو دوست داری و میدونم که داری بهم خبر بده تا بیام ببینمت
بخدا هیچ حرف نمیزنم
یه فکر دیگه کردم
مگه من اون دفتر برا چی درست کردم؟
دفتر دل نوشته ها رو با خودم آوردم با دوتا خودکار
یه خودکار آبی و یه نارنجی
بخدا فقط تو اون دفتر برا هم مینویسیم
من یک کلمه هم حرف نمیزنم
فقط کنار هم میشینیم رو علفا و با هم تو دفتر دلنوشته حرف مینویسیم
خب اونم مثل چت کردنه دیگه....دیدی من چقدر لوسم
خیلی دوست دارم امین کوچولوی خودمی
منتظرتم داداشی
گریه
گریه
ما ستا گیلاسیم.....

راستی من یادم نشده ولی تو که شماره دوستتو به من ندادی که بهش زنگ بزنم
شماره منو بهش بده تا زنگ بزنه بهم

آإجی کوچولو جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ب.ظ

سلام به داداش امین خودم
داداششششششششششششششششی اومدی مشهد
پس چرا به آبجی نگفتی
نکنه نخواستی سوغاتی بدی شیطون(خنده)
داداش جان دیدی خدا دوست داره آقا مرتضی گفت فردا یعنی شنبه از قزوین داره میاد مشهد
یعنی یک شنبه صبح احتمالا میرسه مشهد
میدونم هر دوتون از خوشحالی بال در می یارید
گفت حتما حتما حتما بهش sms بدی
داداش یادت نره ها آدرس بدی تا همدیگرو گم نکنید
منم میخوام ببینمت داداشم
انشالله اگر قسمت شد
راستی داداش جججججججججججججججججونم آقا مرتضی گفت میخوایدد صیغه اخوت بخونید وای چقدر عالیه
خیلی خوش به حالتون میشه
جای منم خالی کنید
دیگه سفارش نکنم داداشم خبر بدی
حتما حتما حتما
خیلی دوست دارم
بوووووووووووووووووووس
ما 3 تا گیلاسیم

مزاحم کوچولو شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:47 ق.ظ http://mozahemkocholo.blogfa.com

سلام،

من همه جوره شرمنده داداشم هستم .....
قولم هم فراموش نمی کنم ..... ازت ممنونم که به یادم بودی عزیزم

امیدوارم که لایق این همه خوبی و مهربونی باشم

به عشق شما داداشها و آبجی های مهربون کارم رو ادامه می دم تا آخرین نفس

داداش امین بدون که دوستت دارم و همیشه برات بهترین دعا ها و آرزوها رو دارم

موفق باشی داداشم

بای

نارنجی پوش یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:52 ق.ظ

سلام داداشی
من مشهد هستم
منتظرتم که بهم خبر بدی کجا بیام پیشت
زود باش دیگه من دارم از خوشحالی بال در میارم
منتظرتما
بهم پیامک بده
از لوسترین داداشی دنیا به بهترین داداشی دنیا
ما ستا گیلاسیم
دوست دارم
بوس

سمیر یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:07 ب.ظ http://nakita.loxblog.com/

سلام
امیدوارم حال همه خوب باشه
همه دوستانم
حتی دشمنانم
امیدوارم موفق باشید در پناه خدا

نارنجی پوش یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:56 ب.ظ

سلام داداشی
کم کم دارم نگران میشم
دلم یه توریشه....انگار تو سرکه گذاشتنش
همش اضطرابم بیشتر میشه

زود باش بهم پیامک بده یا یه طوری خبر بده کجا بیام ببینمت
ترخدا زود باش داداشی
۰۹۱۷۷۷۰۴۱۶۲
منتظرتما
لوس نشی که من خیلی لوس شدن یاد دارما
دوست دارم داداش کوچولوی ناز خودم
بوس

نارنجی پوش دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:19 ق.ظ

سلام داداشی
هیچ معلومه تو کجایی؟
من همش منتظرخبرت هستم
داداشی من زیاد نمیتونم مشهد بمونما.....زودتر خبرم کن که دلم داره از نگرانی دق میکنه
نگرانی اینکه نکنه نتونم ببینمت
داداشی بخدا فقط یه بار ببینمت دلم آروم میشه
امین من فقط خودت برام مهمی نه هیچ چیز دیگه
تو که نمیخای داداشیت از غصه دق کنه
بخدا اگه نبینمت دق میکنم
چقدر دوست دارم با هم بریم حرم و یه جا بشینیم و به کنبد طلا نگاه کنیم
خیلی دلم میخاست بار اول با هم بریم
ولی دلم طاقت نیاورد و دیشب رفتم حرم
داداشی حرم دور زدم تا از باب الجواد برم تو
بخدا راست میگفتی داداشی....از باب الجواد که رفتم تو سمت چپ کنار دو کنجی واستادم
یکم از کنبد و پرچم پیدا بود....گریم گرفت داداشی
گفتم به خودم کاش داداشیم هم پیشم بود
امام رضا رو به پسرش قسم دادم که تو خوب بشی..
گفتم داداشیم اون دفعه اومد برا سینا ازت قول گرفت واین بار من اومدم برا خودش ازت قول بگیرم
داداشی از امام رضا قول گرفتم که خوب شی
همین
دوست دارم و منتظرتم داداشی
من شاید امروز و فردا فقط تو مشهد باشم
خیلی دلم میخاد ببینمت
اگه نتونم ببینمت دلم میشکنه
داداشی نخاه که دلم بشکنه
دوست دارم امین
همین
لوسترین داداشی دنیا مرتضی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد