گیرم که مرا جواب کردی خوش باش
تهمت زدی و خراب کردی خوش باش
آن روز که با خودت گلاویز شدی
گر آینه را مجاب کردی خوش باش
سلام
خدارا شکر این روزها به خوبی و آرامش کامل داره سپری میشه
صبح مامانم از خواب بیدارم میکنه واسه مدرسه
مامانم صبحانه میده با اینکه من کمی ناراحتم از بیدار شدن
بابام میگه امین پول داری داری میری؟!!
از در میام بیرون مغازه سر میلانمون حسین آقا با لبخند خواص خودش میگه صبح
بچه محلا بخیر منم برای اولین بار تو روز میخندم و از ناراحتی بیدار شدن صبح
میام بیرون و میگم ممنونم خوبید شما
و بعد منتظر اتوبوسی که همیشه دیر میاد
و در مدرسه که همیشه شلوغه
دست دادنها و خنده های باکلاس و بعضی وقتا اجباری
و میریم سر کلاس با سپهر میخندم با ایمان کل کل درس میکنم
تیکه میندازم میخندیم تیکه میندازن میخندیم
مهم اینجاست که به هم نمیخندیم
خدارو شکر
و سپهری که همیشه دیر میاد و معلمی که فقط سر تکان میده به نشان تخیر سپهر
راستی خوبه مدرسه های با کلاس یک خوبی داره
وقتی کاری بدی میکنی یا دیر میای
کنار در برپا نگهت نمیدارن
این روزا روزهای خوب و خوشی هست
اما اصل مطلب
اینارو گفتم که بدونید اینایی که میخوام بنویسم اصلا از روی ناراحتی نیست
فقط یاد اوری هست
هرکس شعر اول رو خونده باشه میدونه در باره چی میخوام حرف بزنم
دو گناه کبیره
من نه مرجع تقلیدم . نه حاکم شهر
اما میخوام در حد فهم خودم در این باره حرف بزنم همین
تهمت یعنی چی؟
دروغ یعنی چی؟
دروغ یعنی زیبایی گل رو بخوایم پنهان کنیم و به نعف خودمون ازش استفاده کنیم
تهمت به نظر من تهمت یعنی خارو نسبت دادن به گل
یعنی چی یعنی بیایم یک گل زیبا و خوش بورو انقدر ازش بد بگیم
و انگ بد بو بودن و زشت بودن و خراب بودن بهش بزنیم
که خار ارزش از اون بره بالا تر
و خدا نکنه روزی که گلهای ما بشن خار
و خارها جای گلها رو بگیرن
امروز تو وقت آزاد کلاس معلم گفت در باره چی حرف بزنیم به نظر شما
منم که از دیشب تو فکر تهمت و دروغ گویی بعضی از دوستان بودم
گفتم در باره تهمت و دروغ گویی
یک نیگاه بهم کرد و خندید
و روی تخته این جمله رو نوشت
کسی که میاد بد دوست شمارو جای شما میگه پس مطمعن باشید
همون فرد بد خود شمارو جای یکی دیگه میگه
پس نه گوش کنید نه بزارید بگه
و منو بلند کرد گفت تا حالا به کسی تهمت زدی
یکم فکر کردم همه بهم نیگا میکردن
برای اولین بار بود که معلمم ازم سوال میکرد
نمیدونستم جواب سوالشو
و خیلی آروم گفتم نمیدونم
شاید
اونم یک شعر خوند و من بعد کلاس ازش گرفتم
و گفتم میخوام بزارم داخل وبلاگم
ازم ادرس وبلاگم رو خواست گفتم دلنوشته هام هست شرمنده نمیتونم بدم
خندید گفت از دست شما
آسمان بوی ندامت میدهد
شهر ما بوی قیامت میدهد
بر دل این مردمان سنگ دل
گوئیا شیطان بشارت میدهد
دین خود را مفت و ارزان یک به یک
از پس تهمت به تهمت میدهند
حافظان حق شدند در محکمه
بر دروغ خود شهادت میدهند
گوئیا این مردمان بشکسته اند
آن سبویی را که غیرت میدهد
بسته اند سوی خدا شمشیر ها
خود ز بهر جنگ عادت میدهند
این جماعت برده اند از یاد خود
آن خدایی را که شهرت میدهد
گر کشد آهی ز دل هر بیگناه
یک شبه خلوار نعمت میدهد
بی خرد از بهر چه تهمت زنی
تهمتت بوی حسادت میدهد
گر چکد اشکی به روی گونه اش
رب او بر زیر خاکت مینهد
چرا برای بر هم زدن یک دوستی میایم و دروغ میگیم
چرا چیزی که ندیدیم رو میگیم دیدیم
چرا چیزی که نشنیدیم رو میگیم شنیدیم
واقعا چرا یک سوال
با خودشون نمیگن دستشون رو بشه
من تا نزدیک اون گلی که بهش تهمت بد بویی و زشتی و پزمردگی زدن
نرم حرف خارو باور میکنم
اما وقتی رفتم نزدیگ گل میفهمم همه چی دروغه
و اونجا هست که خار خار میشه
خدارو شکرت که نا خواسته کمکم میکنی
غیبت نبایدحتما زبونی باشه
نوشتنی هم میشه
یا اشاره کنی حتی با یک چیزی که یاد اور نفر سوم غایب باشه
بماند خیلی حرف زدم
فقط خواستم به بعضی از دوستان یاد آوری کنم
آهای شمایی که بچه هیات هستی و از قران و اردو راهیان نورو
از این حرفا حرف میزنی
و مثبتی و خیلیای دیگه....
درود به شرف اونی که حد اقل اسم این اماکن و نام هارو خراب نمیکنه
اینو بدون منم خدایی دارم
که شاید تا لبه پرت گاه ببرم اما نمیزاره بیفتم
خدایا شکرت
خداوندا قدرتی به من بده تا بتونم در مقابل کینه ها و حسادت ها مقاوم
باشم و بگم هم چون تو خدایی دارم
این شعر اخر رو میخوام برای پایان بزارم
که هم خیالم راحت بشه هم خیال دوستان
ببخشید اگر زیاده گفتم یا بد گفتم
این در حد توان و فهم من بود
امید وارم دوستانی که
حیزم بیار جهنم میشن هواسشونو خوب خوب جم کنن
که در اون دنیا چی برای خوردن بهشون میدن
و چی برای نوشیدن
آیا عزیز شدن موقتی ارزش خوردن سرب داغ رو داره
اگه داره یا علی
اگه نه
که خدا مارو ببخشه
چه راحت می زنید تهمت -گناهست
دلم از رنج تهمت ها سیاهست
یکی می گفت با من ای (امین جان)
دودنیایت تباه اندر تباهست
از او پرسیدم آخر مشکلم چیست؟
بجز این دل که چون یوسف به چاهست
نکردم من مگر کاردلم را
که بر آنهم خداوندم گواهست
نه شرک دارم نه مغرورم نه فاسق
که این سه بر بزرگان سد راهست
نمی ترسم دگر از حرف مردم
خداوندم پناه بی پناهست
اگر هم خاطری رنجیده از من
دل بیچاره ی من عذر خواهست
امید وارم امضا محبت شما پای دفتر خاطرتم هم چنان بدرخشه
باید از داداش آرمانم تشکر کنم بابت عکس هایی که بهم داد برای این آپ
ممنونم داداشی
همین
یاحق