معرفت

به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو

به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو

به نفس های تو در سایه سنگین سکوت

به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت

شبحی چند شب است آفت جانم شده است

اول اسم کسی ورد زبانم شده است

در من انگار کسی در پی انکار من است

یک نفر مثل خودم ، عاشق دیدار من است

یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگی اش

می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش

آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست

راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟

حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش

عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش

آن الفبای دبستانی دلخواه تویی

عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی

سلام

یک چیزی میخوام بنویسم که شاید  خیلی مسخره باشه

به اندازه بازی خیالی یک بچه مثلا  تیر اندازی خیالی به یک هدف خیالی

شاید از نظر خیلیا (بزرگترا) مسخره بیاد  و خنده دار

اما  افکار اون بچه رو نشون میده به ما

میدونید زندگی بازی خنده داری داره و شاید قشنگ

ما کسی رو دوست داریم که اصلا مارو دوست نداره

و باز کسی مارو دوست داره که اصلا ما دوست نداریم

و جالب میشه که اونی که مارو دوست داره همیشه کنارمونه واسش از اونی

تعریف میکنیم که دوسش داریم وکنارمون نیست

نمیدونم چرا انقدر مغروریم

و جالب اینجا هست  که به اون به چشم یک هم صحبت نیگاه میکنیم

ولی به اونی که دوستش داریم به چشم یک عاشق

وجالب تر میشه که  وقتی که اونی که مارو دوست داره و ما محل نمیدیم

دلش میشکنه

و قهر میکنه و ما خیلی ساده میگیم  هر جور تو راحتی

ولی اونی که ما عاشقشیم میخواد بره التماسش میکنیم

و جالب تر اینجاست که وقتی میره تازه میفهمیم یک چیزی از دست دادیم

اول فکر میکنیم  وسیله ای جایی گم شده

کم  کم

فکر میکنیم تنهاییم

کم کم

فکر میکنیم هم صحبت نداریم

کم کم

فکر میکنیم   قلبمون داره میزنه بیرون

و اونجاست که میبینیم

ما عاشق کسی شدیم که تا دیروز کنار ما بود و عاشقمون

اما چون نزدیک بود نمیدیدمش

وحالا چون دور شده  غم دنیا واسه ماست

اینارو نگفتم سر کسی رو به درد بیارم

اینارو گفتم که بجایی  گشتن دنبال دوست که

دوره و دست نیافتنی

یکمی

دورو برمونو  نیگاه کنیم

من یکی دوست دارم که اون منو در حد هم صحبت میدونه

ولی من عاشقشم

و من دوستی دارم که اون فکر میکنه من اونو در حد هم صحبت میخوام

اما اشتباه میکنه من اونو خیلی دوست دارم

خوب خیلی حرف زدم

خیلی

ببخشید 

این رو میخوام واسه اونی بگم که خیلی ساده بهم گفت

............

................

..........

.....

....................................

همین

یاحق

این خط و این نشان

که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد.

برای نگاه کردنم، بوسیدنم، خندیدنم L

برای تمام لحظه هایی که کنارم داشتـــــــــــــی

روزی که نیستم دلت، برای همه اینها تنگ خواهد شد.....

شک ندارمL

ادامه مطلب فراموش نشه

بعد  چند وقتی ادامه مطلب گذاشتم

اینجا میخوام یک فصل دیگه رو باز کنم

تا حالا با ادمای با معرفت بر خورد کردید تا حالا

اره؟

نه؟

از کجا باید  بفهمیم  طرف  ما   با معرفت هست

این سوال هایی هست که من هر دفعه میخوام با یکی دوست شم میپرسم

تاحالا چند بار شده وقتی دوستت کاری کرده که حتی روش نمیشه

بگه ببخشید شما از کنارش به سادگی رد شی ؟

و با یک کلمه  مشکلی نیست خدا بزرگه   دوستت رو از

پست ترین نقطه  زمین به بالا ترین نقطه اسمان ببری؟

من که شخصا نشده تا حالا  یعنی در خودم نمیبینم که این کارو بکنم

اما یکی رو میشناسم

که خیلی ساده بهم گفت امین جان خدا بزرگه

مهم خودتی  من عاشق خودتم

با خودم گفتم  نمیخواد دلم رو بشکنه واسه همین خیلی ساده باهام برخورد کرد

گفتم یک چند روزی  نباشم  بی خیالم میشه

گفتم اگه نرم  نیام  زنگ نزنم  اس  ندم  حتما بی خیالم میشه

آخه دروغ گفتم بهش

گذشت

گذشت

پیامکهایی میومد  که هیچوقت جواب ندادم

زنگ هایی میخورد که جواب نمیدادم

گوشی هایی که خاموش بود از طرف من

که وقتی روشن میشد ناشد بود که ایرانسل واسم پیام نده

شما 20 تماس بی پاسخ داشتید

وقتی میدیدم میدیدم 19 تا از اون دوستی هست که

به خجالتش مونده بودم

میدونید هم خوشحال میشدم هم غمگین تر

میدونید تا حالا شده عذاب وجدان بگیرید

یعنی  کاری کرده باشید که یکی رو دوست دارید اندازه دنیاتون

ولی نتونید به خاطر اشتباهتون حتی جواب اس یا تل بدید؟

من تو این شرایط بودم

از  زمانی که به ش گفته بودم تقریبا 7 ماه گذشت هنوز همون دوست

قدیمی بود

هنوز همون  داغی روزهای اول

فقط یک فرقی کرده بود  فقط یک فرق

بجای 

سلام داداشی خوبی؟

مینوشت

(بنام رفیقی که از همه ی رفیقها رفیق تر است!

سلام برادرم خوبی ؟

(گریه .  گریه .  گریه . گریه)

این گریه بالا 

بی اختیار داره میاد

نا خواستس

اخه  خدا  یکی رو با من دوست کرد که واقعا منو واسه خودم میخواست

میفهمید  منظور منو

کم کم آتیش خاموش  شد

کم کم حرارت اومد پایین

کم کم  فکر کردم دارم گم میشم تو روز مرگی جامعه واسش

هم خوشحال بودم که ........

هم غمگین که دوستم دارم از دست میدم

یاد اون روزی افتادم که رفتم در خونه سعید  بعد نامه ای که از حسین آقا گرفته بودم که

سعید توش نوشته بود  داریم میریم سرخس

( گریه .  گریه .  گریه)

چند وقت بود که چشمام برای دوستی  اشکی نریخته بود

زیباتر از غم    میباره

یاد غرور احمقانم افتادم

نمیدونم ناخواسته زنگ زدم

به اون که دیگه دوسم نداری چرا دیگه زنگ نمیزنی

دیگه اس نمیدی

ماهی یک بارم یاد ما کنی خوبه ها

یک کلمه گفت رفتم  تو خودم

میدونید ما همیشه قانون اینو میگه میگه قدر دوست رو وقتی میدونیم که نداریمش

این روزا با خودم تو جنگم

وقتی دارم کم میارم

یک زنگ

یک اس

یک پیغام

باز برم میگردونه به میدان جنگ

وقتی میام خونه مامانم میگه

امین دوستت زنگ زده ها سلام رسوند

نمیدونم دیگه دنبال چی هستم

مگه من روز اول نگفتم دوست ندارم و تنهام

اشتباه کردم من دوست دارم اما انقدر کور هستم که نمیبینم

خدایا صد صد هزار مرتبه شکرت

داداشی  خیلی دوست دارم

ببخشید دیگه نباید به شما بگم داداشی

باید بگم  برادرم دوست دارم

اینم بگم ها منو برادرم  پیمان  اخووت  خوندیم

یعنی واقعانی برادریم

یعنی اگه برادرم بخواد بره  بهشت قول داده منم ببره حتی اگه تو ته ته جهنم جام باشه

این روزا  شدم مثل چند وقت قبل شما داداشی

یادته واسم میگفتی

منم میگفتم خدا بزرگه

درک نمیکردم

اما الانه دارم درک میکنم

مشکل  تو خونه

مشکل بابا

مشکل مامان

فکر کنم منو شما خیلی با هم نزدیکتر از این حرفا هستیم

اینو بدون

وقتی حرف میزنیم  خیلی چیزا روم نمیشه بهتون بگم

خیلی چیزا

یکیش  اینه

خیلی دوست دارم

شاید مسخره به نظر برسه اما خیلی دوست دارم

خیلی

(گریه. گریه.گریه.گریه)

برادرم

مرتضی

( نارنجی پوش)

خیلی نوکرتم

همین

یاحق

گریه