در برخوردبا مشکلات همانند طبیب شفیقی باش که دارو را در
موضعی میگذارد که درمان بخش بیمار گردد.
(حضرت علی (ع) )
سلام
من هر وقت نمیتونم در قالب کلمات حرفم بزنم
به شعر پناهمیبرم
(همین)
برروی ما نگاه خدا خنده میزند.
هر چند ره به ساحل لطفش نبردهایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا . می. نخورده ایم
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا
ما را چه غم که شیخ .شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او میگشاید....او که به لطف و صفای خویش
گوئی که خاک طینت مارا ز غم سرشت
مائیم...ما که طعنه زاهد شنیده ایم
مائیم...ما که جامه تقوی دریده ایم
زیرا درون جامه بجز پیکر فریب
زین هادیان راه حقیقت ندیده ایم!
آن آتشی که در دل ما شعله میکشید
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق
نام گناهکاره رسوا ! نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند. مردمان
در گوش هم حکایت عشق مدام ! ما
<<هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما
ممنون از همه که منو با حرفای قشنگ قشنگ آروم کردین
مرسی آقا احسان امو - هومن جون - غزل و رامونا
من لال نیستم - مهران-آرش - - نشگون - یک دوست - سنگ صبور
و ...
که نخواستن اسمشونو بگم
واقعا ممنون
باتشکر دوست شما یک ناراضی
رسول گرامی اسلام(ص) در تمثیلی زیبا در باره تأثیر دوست و
همنشین صالح میفرمایند:
«مَثلُ الجَلیسِ الصّالِح مَثلُ العَطّارِ اِنْ لَمْ یُعْطِکَ مِنْ عِطْرِهِ اَصابَکَ
مِنْ ریحِهِ؛(4)
مثال همنشین صالح همانند عطاری است
که اگر از عطرش به تو نمیبخشد اما بوی عطرش به تو میرسد.»
رومنمیشه تو روتون نگاه کنم وسلام کنم
اما نباید از ادب قافل شد
سلام
توفان طعنه خنده ما را ز لب نشست
کوهیم و درمیان دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست
زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم
نمی خوام چیزی بگم فقط بگم که به همین امام هشتم من
قصد بدی نداشتم
به خدا وندی خدا قسم
من 10بار مطلب خوندم تازه دادم به یکی از دوستام که بخونه که
اگه چیزی بدی از دستم در رفته
حذ ف کنه به همین محرم که من خودم در حدی نمیبینم
بهش قسم بخورم
من گفتم که شما ها خوشحال بشین
به خدا من هر بار که روی کیبرد میزدم که یک کلمه را ثبت کنه
با خودم میگفتم همه بهم تبریک میگن همه خوشحال میشن
من تمام احساس خوشحالی مو پوشته او کلمات
گذاشته بودم
نمیدونم شاید فرق فکر ماها با شما همینه
فکر میکنیم یک کار خوب میکنیم اما ازون کار بد تر نیست
نمیدونم که دیگه بنویسم یا نه
سنگ صبور میگه تو بنویس
تو که بانیت بد ننوشتی . اونا با نیت بد خوندن
تو بنویس حرف دلتو بنویس اما یک جوری که
کسی ناراحت نشه
نمیدونم بازم بنویسم یا نه
شایدم این پست تا آخر روی وبم باشه تا همه بفهمن
تاوانه اشتباه چیه
نمیدونم
فقط میدونم به همون اندازه که واسه تک تک کلمات پست
قبلی که نوشته بودم خوشحال بودم
واسه تک تک کلمات این پست غمگینم
نمیدونم شاید اشتباهم به حدی هست که خودم
نمیتونم درک کنم شایدم بزرگ شم درک کنم
اما من همون اول که شما همرو دعوت میکردم میگفتم
(به کمک شما نیاز دارم)
نمیدونم
خیلی چیزارو تا نصفه مینویسم و باز پاک میکنم و به خودم
میگم ولش کن
یک سوال تا حالا شده اشتباه کنید؟
تا حالا شده دوست واقعی باشید واسه یکی؟
یک سوال میدونید که چرا من سنگ صبور دوست دارم؟
واسه اینکه میدونم اگه اشتباه کنم منو میبخشه
نمیدونم اینارو چرا به شما میگم اما دلم پره
نمیدونم شاید من گناه کارم
نمیدونم به خدا نمیخوام از پست قبلی دفاع کنم
اما به قول سنگ صبور ولشکن بی خیال
روی صحبتم با اونای هست که
واسه من از هیچ فوشی کم نذاشتن
فقط میتونم بگم ممنون مرسی
خیلی زیاد شد میترسم هوسلتون سر بره بقیشو نخونید
ولی همینو بدونید که داره دلم میترکه از این همه محبت
شما عزیزان
نمیدونم به خدا نمیدونم من نه چیزی نوشتم که باعث
تحریک بشه
نه عکسی گذاشتم همش حرفام بود
حرفای که تو دنیای واقعی نمیتونم به کسی بگم و رو دلم
مثل سنگ شده بود
نمیدونم چی بگم
اما همینو میدونم با سمیم قلب و با چشمانی اشک آلود
از همه شما عزیزان خواهش میکنم منو ببخشید
احسان امو . آقا رضا. به خدا من پشتم به خدا گرم بود رفتم
اونجاو خدا هم کمکم کرد
میخوام بگم بازم اما نمیدونم چرا زیر گلوم سنگین شده و
نمیزاره نفس بکشم همش همش آب دهانم
قورت میدم که گریه نکنم
تورو خدا منو ببخشید
دوستام میدونن من از خدا حافظی بدم میاد
اما خدا حافظ
شاید زود تصمیم گرفتم نمیدونم
با تشکر دوستی که لیاقت دوستی باشمارو نداشت
یک ناراضی
دل را آهسته حمل کنید.شکستنی ست!
یارب
زندگی بمن بده که دراوبینمیک گوشه از صفای سرشت تو
دوستی بمن بده که مرا سازد همچوفرشتگان بهشت تو
سلام
با اجازه دوستان چون من احساس میکنم از زندگی
سرشارم
موضوع این پست گذاشتم: لبخند به زندگی
آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم
همه ذرات جسم خاکی من
از تو , ا ی شعر گرم , در سوزند
آسمانهای صاف را مانند
که لبالب ز زندگی روزند
من ترا در تو جستجو کردم
نه درآن خوابهای رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم, پرشدم,ز زیبائی
حیف ازآن روزها که من با خشم
به تو چون دشمنی. نظر کردم
پوچ پنداشتم .فریب. ترا
زتو ماندم , ترا هدر کردم
آه , ای زندگی
عاشقم , عاشق ستاره صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام زندگیست بر آن
بازم ممنونم که منو قابل میدونید و بهم سر میزنید
با تشکر دوست شما یک ناراضی