سلام
فردا 2/آذر/1390
روز مهمی هست
یک بار دیگه خدا وند آسمان و زمین
به خودش احسنت میگه برای افریدن یک مخلوق دیگه
نمیدونم اما ما به زیبایی این روز
هر سال این روز رو جشن میگیریم
و به اون عزیز میگیم
خیلی دوست داریم
لطفا تو جشن ما شرکت کنید
آدرس میخواین
چشم به روی چشم
وبلاگ WWW.HLDKD.BLOGSKY.COM
پلاک : دل نوشته های یک پسر
طبقه: پایین ( ادامه مطلب )
صاحب مجلس
تمام دوستان که در جشن ما شرکت کنند
ادامه مطلب یادتون نشه
سلام
این وبلاگ تا اطلاع ثانوی در به روز نمیشود
ولی من مدیریت همین وبلاگی که شما داخلش هستید
نظرات رو میخونم
و
در صورتی که بخوام دوباره شروع به کار کنم
با همین وبلاگ میام
نه مثل بعضیا با 100 نام و100 ادرس
هرکی هرچی میخواد بگه
من دوستام رو پیدا کردم
منو فقط وفقط یک چیز تو نت نگهداشته بود
نارنجی که قبل داشتمش و اومده بود تو دنیای واقعیم
و تنها کسی که واسش میومدم نت هومن بود
که اونم الانه مال مال خودمه
و با دنیا این دوتا رو عوض نمیکنم
ابجی شیلا هم بهش میگم کجا بیاد
پس دیگه کاری با نت و فرمان روایان پوشالیش ندارم
منظورم همونایی هست که هزارتا وبلاگ رو با یک مدریت مدریت میکنن
و احساس میکنن همه بچه هستن اونا عاقل
و یک حکومت واسه خودشون ساختن
خوب طبیعی هست هر حکومتی یک سری تلفات هم از مردم بی گناه و کم ندار
باید بده
من همین یک وبلاگ رو دارم
مثل خیلی از دوستان که نتونستن
مالیات این حکومت رو بدن
یا بهتر بگم زیر بار نامردی و کثافت کاری نرفتن
و از این حکومت نقل مکان کردن
منم میرم به دنیایی
که بدونم وقتی بهم میگه سلام
تو چشماش بخونم که چقدر دوسم داره
نه اینجا که قاضی و هیات منسفه و حتی جلاد و حتی مرده شورشون قبر کنشون امکان داره یکی باشه
که هست!!!
این جا با یک وبلاگ صدات به کسی نمیرسه
که اگه برسه هم هزار توهمت میاد پشتش
نیگا کنید 3 سال اومدم کنارتون
هرچند یک ماه کافی بود بفهمی کی چیکاره هست
اما
سه سال فکر نکنم کسی بتونه چیزی که هستو از کسی پنهون کنه
منتظر همه نو حمله هستم
من تو این دونیا چی دارم
اینم واسه شما
بجای مالیاتی که نمیتونم بدم بهتون وردارید
ولی من یک کوله بار با خودم میبرم
شرفم
انسانیت
دلم
قلبم
که هنوز سیاهی حکومت شما تاثیری روش نزاشته
با اجازه تمام دوستانم که میدونم خیلی دوسم دارن ولی من نمیتونم
نمیتونم اینجا نفس بکشم
خوب
شب همه اونایی که خواب هستن و اونایی که خودشونو به خواب زدن بخیر
و روز اونایی که خواب بودن و بیدار شدن و شاید میخوان بیدار بشن خوش
با اجازه تمام دوستانم
همین
یاحق
السلام علیک یا ضامن آهو
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه درد است!
می پرسی تو را دوست دارم؟
حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم
مگر می شود با کلمات، احساس دستها را بیان کرد؟
آن زمان که با دیدگان پر اندیشه و روشن بین
به من می نگری چه نشاط و لطفی دلم را فرا می گیرد؟
می پرسی تو را دوست دارم؟
مگر واقعا پاسخ این سوال را نمی دانی؟
مگر خاموشی من، راز دلم را به تو نمی گوید
مگر آه سوزان از سر
نهان خبر نمی دهد؟ ؟ مگر ممکن است با عبارات شرح داد که
راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید،
که من هر لحظه هم می خواهم به زبان آورم و هم سعی می کنم
که از دل بر لبم نرسد،
راز پنهان مرا به تو نمی گوید؟
عزیز من
بیم و امید، نهان خبر نمی دهد؟ من، راز دلم را به تو نمی گوید؟
چطور نمی بینی که سراپای من از عشق به تو حکایت می کند ؟
همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند،
بجز زبانم که همیشه خاموش است...
آقا هومن
ببخشید
داداش هومن
( اخه داداش هومن تهدید کردم اگه یک بار دیگه بگم آقا هومن دستشو از رو فرمون بر
میداره و با پشت دست تو دهنم میزنه)
خیلی دوست دارم
خیلی
آهنگ وبلاگم رو تقدیم میکنم به شما داداشی
خیلی نوشتم اما همشو پاک کردم
و این چکیده تمام نوشته هام بود.
همین
یاحق
السلام علیک یا ضامن آهو