-
تمام مسلمین جهان تسلیت عرض میکنم
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1390 19:23
کاش نجار مدینه در مدینه در نمیساخت یا اگر میساخت بهر خانه حیدر نمیساخت ای کاش ای شهر مدینه بی در و دیوار بودی یا تو ای باغ فدک هرگز در این دنیا نبودی س لا م سلام به تمامی دوستانم که منو در تنهاییم تنها نمیزارن اول باید سالروز شهادت حضرت فاطمه رو به تمام مسلمین جهان تسلیت عرض کنم این چند روز تا داخل یاهو و وبلاگ میومدم...
-
دیگه حقیر نکن خودتو پسرک برو وبخواب پسرک دوستت تورو لولو برده
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 11:19
سلام اینجا هنوز برای نفس کشیدن یک دوست جا هست یک پیشنهاد دوستانه به تمام دوستانم چی بزرگ چی کوچیک چی ۱۰ ساله چی ۹۹ ساله هیچوقت نزارید نفر مقابلتون بفهمه شما عاشقش هستید اخه دیگه انگیزه برای دوستی مابین شما کمرنگ میشه و به سردی میره شاید در جای دیگر در زمان دیگر یاد هم افتاده و دل تنگ بشوید اما این پیشنهاد من بود کاری...
-
دلم خیلی واست تنگ شده مسخرم نکنی ها
سهشنبه 16 فروردینماه سال 1390 23:36
سلام سلام وای از دست تو دوباره یک چیز کوچیک پیش اومد و تو بزرگش کردی به جون خودم و خودت تلفن من کاریش نکردم اگه نمیگرفته از مخابرات هست نه از من به جون خودم راستی تو که گفته بودی تا یک هفته نمیای منم امروز ات فاقی سر زدم به اینترنت الان که دارم این مینویسم یک دقیقه پیش زنگ زدم مامانت برداشت گفتم حمید هست گفت نه گفتم...
-
ای پسرک برو بخواب
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 17:21
روز تنهایی من ...روز نیلوفری یاد تو بود ...یاد لبخند نگات ... یاد رویایی آغوش تو بود... روز تنهایی من ...چهره سرد زمین یخ زده بود گره مردمک چشم تو باز...به نگاه شب تنهاییمان زل زده بود روز تنهایی وغم..! قدر دلتنگی من ...آســـمان پــیدا بود آخرین قطره اشکت ..روی بیراهه ی ذهنم لغزید یـــــــــاد بــــــاد... یاد خاکستری...
-
صبح ظهور نزدیک است
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 23:45
آن سفر کرده که چندی است از او بی خبریم داده پیغام به یاران که ظهور نزدیک است س لا م عید همه دوستان مبارک شاید زمین هم نیاز به زنده شدن دارد آیا ما هم نیاز نداریم به فکر زنده بودن باشیم این کلمه رو خیلی دوست دارم عیدت مبارک احساس ارامش میده بهم پس هزار بار عیدتون مبارک همیشه مثل سبزه سبز و با طراوت مثل گندم که در سمنو...
-
ببخشید
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 16:53
سلام ببخشید مخصوصا داداش نارنجی تا شب آپ میکنم حتما داداشی شرمنده دوستون دارم یا حق
-
این آپ شاید تا پنجشنبه باشه بعدش دلیت بشه بستگی به شرایط داره
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 17:39
رسیدی و پر از شادی و شوری آهای چارشنبه سو ر ی! شنیدم با جوانان جفت و جوری آهای چارشنبه سو ر ی! بساط « سرخی تــو، زردی من » سر هر کوی وبر ز ن تو هم چون مردمــان غرق سروری آهای چارشنبه سو ر ی مش اصغر توی چادر دیدنی شد پی قاشق ز نی شد که باشد استتار اینجا ضروری ! آهای چارشنبه سو ر ی ! یکی از جیغ و داد اهل کوچه کند دندان...
-
فکر کنم این ارزش نظر رو داشته باشه داداشی
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 17:50
اگر انسان از گناهان کوچک پرهیز نکند کم کم گناهان بزرگتری را مرتکب میشود س لا م امروز میخوام موضوع آزاد بزارم و در باره هرچی خواستم حرف بزنم اول میخواستم مطلبی در باره نوشته برادرم نارنجی که تو وبشون نوشتن بنویسم اما گفتم بهتره تو نظرات وبشون بنویسم که نوشتم ولی بر اثر اتفاق تماس گرفتم گفتم اما چیزی نگفت و احساس کردم...
-
رام تو نمی شود زمانه...رام از چه شدی ؟ رمیدن آموز
جمعه 20 اسفندماه سال 1389 20:57
ای مُرغک خُرد ، ز آشیانه پرواز کن و پریدن آموز تا کی حرکات کودکانه ؟ در باغ و چمن چمیدن آموز رام تو نمی شود زمانه رام از چه شدی ؟ رمیدن آموز مندیش که دام هست یا نه بر مردم چشم ، دیدن آموز شو روز به فکر آب و دانه هنگام شب آرمیدن آموز س لا م امروز نمیدونم چرا اما هوس کردم مثل قدیما بنویسم روز هایی که پر از غم و غصه بودم...
-
میخوام در باره بدترین اما زیبا ترین هفته سال صحبت کنم
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1389 23:58
-
سلام که به قول یکی از دوستام نام خداست
جمعه 15 بهمنماه سال 1389 20:49
دلم به حال قلم می سوزد که با هق هقی کودکانه سراغ تو را می گیرد ای کاش . . . . . . ...... ؟!؟ س لا م که به قول یکی از دوستام نام خداست نمیدونم چی باید بگم اما اینو خوب میدونم که اگر داداشی نارنجی رمز وبم رو عوض نمیکرد و با من حرف نمیزد دلیت کرده بودم یا اگر دوستام اینهمه دوسم نداشتن اما خیلی خالی هستم خیلی راحتم خیلی...
-
اشکها و لبخندها
سهشنبه 12 بهمنماه سال 1389 17:04
من به تو خندیدم چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید و نمی دانستی باغبان باغچه ی همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک دل من گفت: برو چون نمی...
-
لطفا منو فراموش کنید
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 13:24
حرفهایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمیگوییم و حرفهایی هست برای نگفتن حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند و سرمایه ماورائی هر کس حرفهاییست که برای نگفتن دارد حرفهایی که پاره های بودن آدمی اند و بیان نمی شوند مگر آنکه مخاطب خویش را بیابند سلام ی با طعم خدا حافظی خوب به پایان رسید این وب به حدی رسیدم که...
-
به امید انکه توشه ای باشد برای دوست عزیزم
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 17:06
با عرض سلام خدمت تمام دوستان و عزیزان به اطلاع تمامی دوستان میرسانیم که این وب با روی کرد مذهبی تقییر کاربری میدهد به امید انکه توشه ای باشد برای دوست عزیز و مهربانم >> امین << صلواتی میفرستیم بر محمد و آل محمد و نثار میکنیم بر روح تمام کسانی که دستی به جهان ندارند اما چشم انها به لبان ما هست اللهم صل علی...
-
همیشه خبر دادن سخت هست اما
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 19:40
یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد ... می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد هر آن چه گفتم را باور کرد و هر بهانه ای آوردم را پذیرفت هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد. اما من!!!! هرگز حرف خدا را باور نکردم وعده هایش را شنیدم، اما نپذیرفتم چشم هایم را بستم...
-
سلامی به تلخی خداحافظی یک دوست
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1389 21:53
سلامی به تلخی خداحافظی یک دوست سلام گاه یک لبخند آنقدر عمیق میشود که گریه میکنم ، گاه یک نغمه آنقدر دست نیافتنی است که با آن زندگی میکنم ، گاه یک نگاه آنچنان سنگین است که چشمانم رهایش نمیکنند ، گاه یک عشق آنقدر ماندگار است که فراموشش نمیکنم . تقدیم به دوست خوبم اقا مرتضی (م ر احم کوچولو) راستی اینو هم بگم اقا مرتضی...
-
ولادت باسعادت مولود کعبه
شنبه 5 تیرماه سال 1389 13:36
.......سلام....... ولادت باسعادت مولود کعبه حضرت مولی الموحدین علی ابن ابیطالب (ع) بر همگان مبارک باد روز پدر بر همه پدرهای مهربان مبارک باد همین با تشکر دوست شما امین کوچولو
-
این داستان مامانم هست که واسم گفت
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1389 11:09
سلام دیروز روز خوبی واسه من نبود روزی پر از استرس و ترس و دلهوره بود تا اینکه جواب آزمایشم اومدش جواب ازمایش به حدی رو من فشار اورد که سرم داشت میترکید حتی سر مامانم داد زدم و هرچی میرسید به زبانم به خدا گفتم بعد چند دقیقه که با یکی از دوستام صحبت میکردم وقتی گفتم من با مامانم اینکارو کردم گفت برو داداشی دست مامان...
-
واسم دعا کنید
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 16:23
سلام امروز روز خیلی خیلی حساسی هست واسه من خیلی استرس و ترس و دلهوره دارم امروز جواب آزمایشم میاد که درمانم تموم شده یا باز هم باید ادامه بدم واسم دعا کنید ممنونم مهتاب خانم بابت عکس یکی از یاران امام صادق رفتن نزد امام و گفتن کدام دعا بهتر است و امام فرمودن که بهترین دعا که اجابت میشه اون دعای هست که از زبان بی گناه...
-
می پرسند که چرا دوستت دارم؟
جمعه 14 خردادماه سال 1389 15:50
به سراغ من اگر می آیید نرم آهسته بیایید ، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من ! سلام می پرسند که چرا دوستت دارم؟ سوال بیخودی است!!! باید میپرسیدند که چرا نفس میکشم؟ روز اول پیش خود گفتم دیگرش هرگز نخواهم دید روز دوم باز می گفتم لیک با اندوه و با تردید روز سوم هم گذشت اما بر سر پیمان خود بودم ظلمت زندان مرا می کشت...
-
بهشت زیر قدمهای مادران است .
پنجشنبه 13 خردادماه سال 1389 20:37
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ به نام خداوند بخشنده مهربان إِنَّآ أَعْطَیْنَـکَ ا لکَوْثَرَ (1) به یقین ما به تو کوثر (و خیر و برکت فراوان) عطا کردیم. (1) فَصَلِّ لِرَبِّکَ وانْحَرْ (2) پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى کن. (2) إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الأَبْـتَـرُ(3) (و بدان ) دشمن تو به یقین ابتر و بریده نسل است....
-
آبجی شیلای عزیز تولدت مبارک
جمعه 7 خردادماه سال 1389 14:52
اگه برای دنیا یه دونه ایه، برای ما یه دنیایی آبجی شیلای عزیز تولدت مبارک کدامین هدیه را به قلب مهربانت تقدیم کنیم که خود گنجینه ی زیبایی های عالمی؟ ای شیرینی لطیف ترین سرود طبیعت، چگونه خدا را برای چنین بخشش رنگینی شکر گوییم؟ ای ظرافت تپش قلب چکاوک، تو را بر رفیع ترین قله ی احساسمان قرار داده و با تمام وجود فریاد بر...
-
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
چهارشنبه 5 خردادماه سال 1389 22:16
الا یا ایوها ا اساقی ادرکاسان ونا ولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها سلام داداشی های گلم من امروز رسیدم خونه و مستقیم اومدم پیش شما داداشی ها ببخشید خیلی خستم اگه اجازه بدید یک دوش بگیرم و بخوابم فردا حتما آپ میکنم این آپ هم زدم که بدونید خوبم و اومدم :)) دوستون دارم همین :)) و تبریک میگم تولد بهترین و خوب...
-
با وضو وارد شوید این خیمه گاه فاطمه است
جمعه 17 اردیبهشتماه سال 1389 17:03
دیدیکه خون نا حق پروانه شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند ! سلام امروز هم می خوام خاطره بنویسم تو دفتر خاطراتم یا شاید هم یک فکری که تو ذهنمه و هی داره میچرخه و میگه این موضوع بنویس امروز ۱۶/۲/۸۹ هست به خاطر این تاریخ رو گفتم که به خودم یاد آوری کنم که امین شما تقریبا ۳ ماه پیش کجا بودی چیکار میکردی تو چی شرایط...
-
اصلا کی گفته مردا گریه نمیکنن
شنبه 11 اردیبهشتماه سال 1389 16:54
به یک نام تو جان را میسپارم غلط گفتم جهان را میسپارم وفای تو ز چشمانت بخوانم روا باشد نگوئی تا بدانم ازین پیمان که در راه تو بستم وفادارم بروزی زنده هستم اگر آن روز این دفتر ببندم به روی زرد این دنیا بخندم سلام امروز می خوام درد دل کنم درد دلی که شاید اروم باشه شاید مشکل شاید درک کنید شاید بگید این چی هست با اجازه...
-
لباس سیاه اصلا بهم نمیاد دوسش ندارم
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1389 21:06
سلام امروز بد ترین روز عمرمه نمیدونم چی بگم اصلا حال ندارم امروز لباس سیاه تنم کردم باورم نمیشه که پدر بزرگم فوت کرد هنوز با ورم نمیشه به خدا باورم نمیشه ببخشید فقط اومدم بگم که من خوبم همین فردا می خوایم بریم خاک سپاری پدر بزرگم اما هنوز باورم نمیشه اگه شد میام بازم یک چیزی بگم داداشی ها لباس سیاه اصلا بهم نمیاد دوسش...
-
همتونو دوست دارم
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1389 17:16
سلام امروز روز خوبی هست واسه من نه اینکه می خوام از دوستام سوا شم ها نه امروز می خوام از احساس زیبا واستون صحبت کنم احساسی که توی ما آدما هست اما بعضی وقتا گمش می کنیم و دنبالشم نمیریم بعضی وقتا هم همیشه با ما هست و نمی خوایم بهش توجه کنیم داداشی ها به خدا وقتی ما احساس خودمونو قایم کنیم همیشه یک چیز گم کردیم نمیدونم...
-
لطفا دعا یادتون نشه
شنبه 21 فروردینماه سال 1389 17:46
سلام یک در خواست دارم لطفا تمام مریضی دنیارو دعا کنید آبجی غزل منم دعا کنید امروز می رم حرم جا امام رضا همه شما دوستانم میبرم با خودم لطفا دعا یادتون نشه ممنونم آبجی شیلا از شما هم یادم نشده همین با تشکر دوست شما امین کوچولو
-
پیوند عهد بستنت آسان شکسته شد
جمعه 20 فروردینماه سال 1389 16:37
خون دل با اشک می آمیزدومژگان ما در عبور ابر گریه ، لاله کاری میشود با من از هجران و از زهر جداییها نگو ورنه زخم دوریت ،این بار کاری میشود س لا م بب خش ید اما نمیدونم از چی باید بنویسم از خوشحالی یا از غم به خدا بهدی واسم سخته نوشتن که باورم نمیشه تا این حد کلمات تو ادبیات فارسی ناقس باشند داداشی و آبجی های گلم من...
-
من بهترین و خوشبخت ترین پسر دنیام
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1389 06:55
مهربانی هایت را دیده ام***نه در خواب که در بیدارترین لحظه های آبی بودنت و آمده ام که بمانم ***اگر ماندنم را بخواهی سلام من تو این چند روزی که اومدم دنبال موضوع میگشتم واسه وب که آپ کنم پس با اجازه دوستان موضوع این پست رو میزارم: همه چی و از همه جا ...!!! نمیدونم از کجا شروع کنم از دوستی شروع کنم یا از عید من نمی خوام...